برسامبرسام، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

برسام آتیش کوچولوی دوست داشتنی

دو ماهگی

  امروز برسام کوچولوی من دو ماهش میشه   تو این دوماه 9 سانت به قدش و 2000!!! گرم به وزنش اضافه شده   تو این دو ماه یاد گرفته مامانش (یعنی مـــــــــــنو) خوب بشناسه و به صدام و به لبخندام واکنش نشون بده   یاد گرفته که می تونه با یه لبخند دل منو ببره   یاد گرفته با نگاهش، حرکات دست و حرکات آویز موزیکال رو دنبال کنه و از آهنگش لذت ببره   و مهمتر از همه اینکه یاد گرفته آغــــــــــــــــو بگه   منم تو این دو ماه یاد گرفتم شادی های دیگه ای هم تو این دنیا هست که من ازش خبر نداشتم   یاد گرفتم با آروغ زدنش بخندم ؛ با دیدن پوشک رنگین شده اش شاد بشم؛ با اخم و جذبه مردونه اش  ...
26 ارديبهشت 1391

یه فرشته از نوع زمینی

١٦ فروردین به کجا نگاه می کنی مامانی؟! نگاهش به دوردست هاست؛ هنوز به این دنیا عادت نکرده هنوزم نگاهش به فرشته های دور و برش هست.- گاهی برای چند لحظه بغض می کنه  و لحظه بعد یه لبخند آروم میزنه.  انگار فرشته ها در گوشش یه چیزی میگن و آرومش میکنن. نمیدونم شاید بهش میگن هر چند دیگه ازشون جدا شده و به زمین اومده ولی تنهاش نمیذارن و  همیشه کنارش هستن و برسام من، همیشه مثل یه فرشته باقی میمونه یه فرشته از نوع زمینی ش ...
5 ارديبهشت 1391

مهر مادری

  ١٥ فروردین پر از حسم، پر از احساس، پر از مهر مادری می تونم ساعتها بشینم و به چهره ی نازش نگاه کنم می تونم ساعتها تو بغلم بگیرمش و شیرش بدم و به حرکاتش توجه کنم و لذت ببرم عاشق وقتایی ام که حریصانه دنبال شیر می گرده، عاشق وقتایی ام که شیر می خوره و با دستش انگشت سبابه ام رو میگیره؛ عاشق لبهای تپلی قرمزشم که بعد از شیر خوردن حسابی پف می کنه و سفید میشه؛ عاشق اون بدن نرمش که تو بغل من مثل یه جوجه نفس نفس می زنه؛ عاشق لبخندها و خنده های یه وریشم که هر چند می گن ارادی نیست ولی حسابی منو شاد می کنه و چهره زیباش رو با نمک- و منو به یه دنیای دیگه می بره؛ به روزهایی میبره که صدای قهقهه اش خونه رو پر از ...
29 فروردين 1391

آتیش کوچولو

آتیش 1 کوچولوی مامان شاید یه کم دیر شده ولی: سرخی من از تو زردی تو از من 2  پ.ن.1. برسام : آتیش بزرگ پ.ن. 2.  برسام من سه روز برای زردی بیمارستان بستری بود و بالاخره امروز اومدیم خوونه پ.ن. 3. امسال اولین سالی بود که از روی آتیش نپّریدم   ...
5 فروردين 1391

دلم تنگه....

اصلا باورم نمی شه که دیگه داره روزای تنها با تو بودن تموم می شه به این فکر میکنم که این 9 ماه چقدر زووود چقدر خووب گذشت این روزا نمی دونم باید چه حسی داشته باشم از یه طرف خوشحالم که بالاخره از تو شکمم میای تو بغلم و از طرف دیگه می دونم دلم برای این روزها تنگ خواهد شد الآن فقط مال خود خودمی، درون خودمی، هیچکس مثل من نمی تونه تو رو احساس کنه و از وجودت لذت ببره از الآن دلم برات تنگ میشه دلم برای روزایی که تو حال خودمم و تو با یه لگد جانانه سر حالم میاری تنگ میشه دلم برای وقتایی که با یه کاکائو یا یه چیز شیرین بیدارت می کردم تا پیشم باشی ؛ برای وقتایی که برات قرآن می خوندم و آهنگ می ذاشتم و تو آروم تو شکمم می چرخیدی تنگ میشه ب...
27 اسفند 1390

فرشته اسفندی من

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ فرشته کوچولوی زندگی من و فؤاد محمد برسام 50 سانتی و 3.250 گرمی :) جمعه  26 اسفند ماه 90 ساعت 6:20 بعد از ظهر از فرشته های اون بالا خدافظی کرد و اومد تو بغل خودم.. ...
27 اسفند 1390