برسامبرسام، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

برسام آتیش کوچولوی دوست داشتنی

بلاچه در آستانه دوسالگی

دیروز  داشتم با جارو شارژی جلوی پاشو جارو می کردم (اصولا زیاد نمی ترسه و فقط یه کم دور میشه از صحنه) ازونجایی که راه فرار هم نداشت؛؛ ییهو دیدم تکیه داد به کابینت و گفت: منـــو نخوره . ....... هیچی دیگه من خوردمش  چند روز پیش خونه مامانم بودیم ؛ برسام و پرنا دوتایی آتیش می سوزوندن که بابا دستگیرشون کرد و گفت زود برین اونور.... پرنا یه چشم گفت و دوید تو بغل مامان و گفت : ماماناااااااا و زد زیر گریه     برسام هم پشت سرش دوید و درحالی که اصلا گریه اش نمیومد گفت: مامانااااااااااااا    منم گریـــــــــــه  . . ..... یه همچین پسری دارم من      ...
20 اسفند 1392

ورووجک

دلم خیلی می سوزه؛ چرا تنبلی کردم؟! چرا همون روزهایی که با ذوق و شوق کاراتو واسه بقیه تعریف میکردم، یه جا واسه خودم یادداشت نکردم تا دقیق یادم بمونه؟ چرا؟    برسام من می دونه چجوری می تونه دل مامانشو آب کنه   می دونه وقتی با اون نگاه شیطون و پفی که زیر چشماش میندازه و روی کولم سوار می شه و از روی سر شونه ام  نگاهم میکنه؛می تونه دلمو آب کنه ؛ می دونه می تونه منو هزار بار عاشق خودش کنه، حتما می دونه بعدش چی می شه!! تو بغلم له میشه   حدود 2ماه پیش بود گویا؛ تی شرت بابا فواد رو از تو کمد درآورده بود؛ بهش گفتم: برسام ببر بذار سر جاش! یه نگاهی بهم انداخت و رفت، ی...
26 شهريور 1392

تاتی تاتی

جشن قدم 1 *** جیــــــغ**** دست**** سووووت*** جیـــــــــــــــــــغ*** ســـــــــــــــــوت *** دســــــت برسام شکلاتی من، دیشب 2   دو  سه قدم بدون کمک برداشت .. خودش انقدر ذوق کرده بود که نگووو نمی دونست کدوم طرف بره... دوباره 4 دست و پا میرفت دم میز تلویزیون و می ایستاد تا خودش دوباره بیاد ... ولی از هولش با یه سرعت باور نکردنی میزو دور میزد و میخندید و چهار دست و پا میومد طرفم خدایا شکرت، شکر که پسرم سالم ، باهوش ، قوی :) و دوست داشتنیه اصلا باورم نمیشه پارسال این موقع هنوز نبود و الآن می تونه خودش قدم برداره یه روزی هم میرسه که به جای این قدمهای کوچک و لرزان ... محکم و ثابت، تو مسیر درست،...
1 اسفند 1391

9 ماه با می نی نی (نی نی من)

٩ ماهگیت مبارک خوشگلکم برسامم چقدر زود میگذره این روزا  ... نه ماه بدون اینکه ببینمت بزرگ شدی و حالا نه ماه شد که لحظه به لحظه جلوی چشمای خودم قد کشیدی .. چه قدر لذت داره دیدن کارهای تو، مخصوصا وقتی برق شیطنت توی چشمهای نازت میافته  ماه نهم با برسام حدود یه ماهه که لبه میز و مبل رو میگیره و راه میره چند وقت پیش با میوه خوریش حسابی همه مبلها رو موزی کرده بود و تا اونجا رو تمیز کردم و برگشتم دیدم جعبه شیرینی کاک رو ریخته و خودشم آردی نشسته کنارش به دستمال کاغذی علاقه زیادی داره و همه رو مچاله می کنه و دور خودش میریزه مثل اکثر بچه های همسن و سالش عاشق سیم و تلفن و کنترله و هر...
26 آذر 1391
1