برسام
تا الآن که اینو می نویسم با بابا سر اسمت به یه نتیجه های خوبی رسیدیم و دیگه تقریبا تصمیم خودمونو گرفتیم
برسام
این اسم واسه ما همه شاخص های یه اسم خوبو داره
آهنگ صداش
معنی قشنگی هم داره ... آتش بزرگ : مجاز از قدرتمند
اسم اصیل فارسی و از پهلوانان دلیر تو شاهنامه
جدید و کمیاب
و هم اینکه یه جورایی ما رو یاد عارفا می اندازه!!
و این اسم چه واج آرایی با فامیلت داره
چو بیژن سپه را همه راست کرد |
به ایرانیان برکمین خواست کرد |
|
بدانست ماهوی و از قلبگاه |
خروشان برفت ازمیان سپاه |
|
نگه کرد بیژن درفشش بدید |
بدانست کو جست خواهد گزید |
|
به برسام فرمود کز قلبگاه |
به یکسو گذار آنک داری سپاه |
|
نباید که ماهوی سوری ز جنگ |
بترسد به جیحون کشد بیدرنگ |
|
به تیزی ازو چشم خود برمدار |
که با او دگرگونه سازیم کار |
|
چو برسام، چینی درفشش بدید |
سپه را ز لشکر به یکسو کشید |
|
همیتاخت تاپیش ریگ فرب |
پر آژنگ رخ پر ز دشنام لب |
|
مر او را بریگ فرب دربیافت |
رکابش گران کرد و اندر شتافت |
|
چو نزدیک ماهو برابر به بود |
نزد خنجر او را دلیری نمود |
|
کمربند بگرفت و او را ز زین |
برآورد و آسان بزد بر زمین |
|
فرود آمد و دست او را ببست |
به پیش اندر افگند و خود برنشست |
|
همانگه رسیدند یاران اوی |
همه دشت ازو شد پر از گفت وگوی |
|
ببرسام گفتند کاین را مبر |
بباید زدن گردنش راتبر |
|
چنین داد پاسخ که این راه نیست |
نه زین تاختن بیژن آگاه نیست |
|
همانگه به بیژن رسید آگهی |
که آمد بدست آن نهانی رهی |
|
جهانجوی ماهوی شوریده هش |
پر آزار و بیدین خداوندکش |
|
چو بشنید بیژن از آن شادشد |
ببالید وز اندیشه آزاد شد |
|
شراعی زدند از بر ریگ نرم |
همیرفت ماهوی چون باد گردم |
|
گنهکار چون روی بیژن بدید |
خردشد ز مغز سرش ناپدید |