برسامبرسام، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

برسام آتیش کوچولوی دوست داشتنی

شیرازگردی برسام به روایت تصویر

30-26 دیماه 92 ... شیراز به قول برسام: سعدی آآآآآآآ فیگورو ببین! باغ ارم؛ بارون و برسام برسام در پارسه (تخت جمشید) اینجا میگفت: آخـــــــــــــه خوردش!! و تم این سفر آهنگ برف از بابک جهانبخش ....که هر وقت بشنوم قطعا یاد این سفر میوفتم   ...
5 بهمن 1392

شکلاتی خوشمزه مامان

 چند شب پیش(شنبه 21 دی) خونه مامان بودیم با برسام و دوتا عروسکی که خاله سارا درست کرده (که خیلی خوشگلن و حتما عکسشونو میذارم) داشتم بازی می کردم... عروسکارو گذاشتم زیر لباسش ...که یهو دستشو گذاشت رو شکمش و گفت : بابایی از اونجایی که بابا شکم داره خودشو شبیه بابا دید :) (هممون ترکیدیم از خنده) این همون عروسکه که داره برسام با دستهای کوچولوی خودش نشون میده دیروز هم داشتیم برمی گشتیم خونه ...تو راه گفت: پرنا ،خاله سارا (ازونجایی که همیشه دلتنگ پرنائه) بهش گفتم می خوای بری پیش پرنا؟؟ گفت : نه گفتم بری پیش کی؟ گفت: هیچکس !!!!!!!! (هیچوقت اینجوری قانعم نکرده بود  )  و اما خبر امروز اینکه : نینی ملیحه ...
24 دی 1392

دنت خور اعظم

ته صف کمپین "کمک شرکت دنت به صبحانه کودکان نیازمند" یه پسر کوچولوی 86 سانتیمتری ایستاده ...:)   ...
16 دی 1392

دانــــــــای کوچک ^_^

 دیشب بابا فواد گفت: کی فکرشو می کرد تو انقدر خوشگل و بانمک (و البته تقریبا زود) بتونی حرف بزنی ... این بود که به این فکر افتادم تا هنوز یادمه از حرف زدن شیرینت بگم ... هرچی هم بگم او تون صدات نمیشه که من عااااشقشم :-* دیروز صبح تعطیل بودو من تو آشپزخونه مشغول کار بودم که یهو یه صدای آرومی شنیدم که صدا میزد: مامان ، مامان ... قربووونت برم با اون صدای قشنگت؛ روی تخت آروم نشسته بودی و منتظر بودی تا من بیام بچّلونمت..آخه اولین بار بود که این مدلی از خواب بیدار شدی .... معمولا یا با یه کم غرغر کردنه یا اینکه بی سر و صدا میای و پیدام می کنی اولین جمله: یکشنبه ٣ آذر بود وقتی فواد از در رفت بیرون گفتی: بابا اَفت!! چند روز ...
11 دی 1392

پیک نیک تو یه روز تابستونی

یه روز تابستونی تو پارک؛ عکس های ساغر جون از پرنا از اونجایی که خاله سارا خیلی اکتیوه من عکسای خوشگل پرنا رو اینجا میذارم تا شما هم ببینید     یه فرشته ...که  تازه از آسمون به زمین رسیده :-* عاشق این عکسم که داره واسه عروسکاش قصه می خونه قرار بود از برسام هم چندتا عکس بگیریم ولـــــــــــــــی تا رسیدیم و لباس هاشو عوض کردیم بد اخلاق شد... نتیجه ش هم این شد که فقط چندتا عکس لختی داره   فقط موقع خوردن میوه حاضر شد یه ذره آروم بشینه ... و بعــــــــــــــد کاملا بد اخلاق و خوابالووو شد تا جاییکه من و برسام  زود رفتیم خونه عکاس ساغر برکات ...
11 دی 1392

کودک فهیم

جهان بینی برسام همچنان ادامه داره و هر چیو میبینه می پرسه چیه؟!! تا حدی که یکبار دیدیم صدای نق زدنش میاد، رفتیم دیدیم که بــله ، آقا هی می پرسه این چیه؟! این چیه؟!    ولی هیچکس نیست که جوابشو بده یه بارهم ازم دونه دونه اسم همه جا قند و شکر و ادویه که روی میز بود رو پرسید!!   کسی یه حلزون ارزون نمی خواد؟؟! عاشق اُتور (موتور) و آچی (ماشین)ه و منتظره بابا فواد از ماشین بره بیرون تا بپره پشت رل  یا هر جا موتور می بینه گیـــر میده تا بشینه روش!!! صدای هر دو رو هم با حرکت دست تقلید میکنه   شیــــــــــــــــطونک اینم صبح بعد از سفر که تو ترافیک جاده حسابی خوابید و سرحال بیدار شده و او...
5 آذر 1392

×× ریزه میزه ها ×× به مناسبت روز کودک

برسام پرنا رضا علی کیانا ریحانه فابیو سانیار و برسام برسام پرنا راحیل این عکس خیلی قدیمیه عکس جدیدشون تو گوشیمه بعدا حتما اضافه میکنم + دوستای مهد کودکش   برسام، مرسانا، صدرا، فرحان، پرنا ...
6 آبان 1392

مهرماه 92 مهدکودک فرشتگان

امروز عکسهایی که تو مهد ازشون گرفته بودن رو بهم تحویل دادن ... گفتم تا داغه بذارم ایتجا شما هم ببینید :) پشت نویس عکسها: برسامم قربون اون خنده نازت برم؛ با اون موهای آب قندی که برات ساختن برایت آرزو دارم؛ خوب بودن، خوب دیدن، خوب ماندن را ژستت تو حلقم عچقـــم ...
28 مهر 1392