برسامبرسام، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

برسام آتیش کوچولوی دوست داشتنی

زندگی زیباست

1393/9/4 11:38
نویسنده : سوسی
1,686 بازدید
اشتراک گذاری

امان

امان از دست این فناوریهای جدید که فرصت زنـــــدگی کردن رو از آدم میگیره

پس فعلا بنویسم تا یادم نرفته و برام عادی نشده  

- اواخر مرداد ماه بود  (2سال و 5 ماهگی)که داشتی با خودت بازی میکردی (مثلا آشپزی میکردی) که یه دفعه دستتو آوردی جلو بهم گفتی : مامان بیا اینو بخور!! میگم این چیه؟؟ میگی بخور توش قارچ داره بغل

من مونده بودم اونو بخورم یا خودتو 

- کاملا ماشینای اطرافیانو میشناسی و مشابه ش روتو خیابون نشونم میدی و میگی: اااا ماشین پازه (فائزه)

ماشین بابایی 

کلمات خاص خودت :

تُتنُک : تخم مرغ 

پُتِلاک : پرتقال 

کلا با ی اول کلمه مشکل داره :) 

اِکــی: یکی

اِدونه: یه دونه 

لٌوتا: 2 تا

 آدته؟ : یادته

تو این چند وقته خیلی خاطراتتو مرور میکنی و مدام میگی : آدته؟؟؟

مثلا آدته دایی رضا ماشینشو عروس کرد ، با ساغر .... شب عروسی رضا؛ تازه موقع عروس کشون فهمیدی چه خبره ... تا قبلش داشتی با پرنا آتیش میسوزوندی 

اینم بگم لحظه ای که با پرنا بهم رسیدین به یاد موندنی بود؛ که چطور از ذوق پریدین بغل همو جفتتون پخش زمین شدین

- هر کار که میکنی و می دونی که کار خوبیه، بهم میگی مامان بگو آففففری(آفرین) دقیقا با لحن خودم 

- خدارو شکر نسبت به پارسال همین موقع ها خیلی حرف گوش کن تر شدی و عاقل تر برخورد میکنی ... فقط کافیه با مهربونی و بدون استرس و هیجان باهات حرف بزنم تا با اون صدای نازت بهم بگی : بااااااااااااششششششه

 

چند روز پیش داشتم فیلم زندگی زیباست (life is beautiful ) رو نگاه میکردم ، واقعا آدم کیف میکرد از اینهمه خلاقیت پدر داستان که چطور شرایط سختی که توش قرار گرفته بودن رو برای پسرش توضیح میداد که پسر بچه فکر میکرد یه بازیه 

آخر فیلم هم که پسر بچه میپره بغل مامانش ، برسام توجهش به فیلم جلب شد و شاید ده بار گفت دوباره و  باهم دوباره و دوباره و دوباره اون صحنه رو تماشا کردیم 

 

اینم عکسمون با برگهای پائیزی 

بعد از بازی کردن روی برگهایی که بعد از بارون حسابی زمینو پر کرده بودن 

پسندها (1)

نظرات (0)